خانه پارسا

محمد پارسا و سه تا شش ماهگی

1393/4/27 3:07
534 بازدید
اشتراک گذاری

 

قربون بره مامانش!بوسبغلنمی دونم چه حکمتیه بچه ها موقع خواب دوست داشتنی تر میشن .شاید به خاطر اینه که حداقل واسه یه مدت کوتاهی به ماماناشون استراحت میدن!خستهمخصوصا تو که شبا تا دیر وقت بیداری و به هزار زحمت خوابت می بره.خواب های خوب ببینی!محبت

 

پسرم از چهار ماهگی برای هر چیز خوردنی خودت رو می کشی .به خاطر این سر وعده های غذایی یک نفر داوطلب میشه تو رو دور از محیطی که سفره پهنه سرگرم کنه . جالب اینه که از اونجا هم صدای قاشق

رو تشخیص میدی و دنبال صاحب صدا می گردی ! امیدوارم به وقتش هم

به غذا علاقه نشون بدی و غذا خوردنت مثل شیر

خوردنت نباشه!چشمک

 

محمد پارسا! این توب رو خیلی دوست داری .هدیه پنج ماه ونیمگیته.کلی با هاش لحظات خوش داشتی و به خاطرش ریسه رفتی .قه قههکلا توپ خیلی دوست داری .همین طور دوست داری همش بدوی .

به خاطر همین همه میگن آخرش فوتبالیست میشی!آخه باباتم خیلی

استعداد فوتبالش خوببوده و یکی ازحسرتاش اینه

که چرا به جای ادامه فوتبال رفته دنبال درس !غمناک

 

پسر گلم ! به محض اینکه نشستن یاد گرفتی، روروک ابوالفضل عمه رو گرفتیم؛تا لذت حرکت کردن به صورت مستقل رو تجربه کنی .اولش فقط تو حیاط چون موزاییک بود می تونستی حرکت کنی .ولی

بعد از چند روز که حرفه ای شدی دیگه می تونستی تو پذیرایی که فرش بود

هم حرکت کنی و به همه چی سرک بکشی . مثل لوله گاز

و نایلون پفک و...خنده

 

مامانی، اولین باری که انگشت شست پاتو می خوردی خیلی بامزه بودی .چنان ملچ ملوچی راه انداخته بودی که انگار چی داری میخوری . بعدها حرفه ای تر هم شده بودی! انگشت شست پا و دست رو

با هم می خوردی.سندش موجوده!محبتمحبت

 

محبتبدون شرح!محبت

 

پهلوون کوچولوی مامان !پنج ماهت تموم شد. و تو موفق شدی مستقلا بشینی.البته چندین بار در روز صدای وحشتناکی به گوش می رسه که وقتی باعجله به طرفت میام؛می بینم که با مخ نقش زمین

شدی . اشکال نداره !مرد میشی مادر.چشمکعکس های زیر مربوط

به اولین روزهای نشستنته!تشویق

 

 

نازنینم! این عکسا مربوط به اولین باریه که نشستی. البته با تکیه به صندلی،نه به صورت مستقل .حدودا چهار ماه و نیمته! به خاطر این که نوید اینو می ده که به زودی قراره  خودت

بشینی حسابی ذوق زده شدم !بوس

 

عزیز مامان،مراسم زیر گل کردنت با تشریفات خاصی توسط من و خاله مریم و مامان بزرگ انجام گرفت.بابایی  تهرانه وتو این مراسم حضور نداشت. خیلی جاش خالی بود.چون من به علت حساسیت های مادرانه ام

راضی به این کار نمی شدم و فقط به اصرار بابایی راضی شدم. تازه جهار ماهت

تموم شده.ایشالله دامادیت سرت گل بریزمبوسبغل

 


عسلم!یکی از ویژگیهات که زبانزد همه اطرافیانه؛اینه که همیشه دهنت بازه و بهت زده به همه چیز نگاه می کنی .

وبیشتر از اینکه به آدما نگاه کنی توجهت به اشیای اطرافت جلب میشه.

فکر کنم آخرش دانشمند بشی!چشمک

 

مامانی !زبون درآوردن کار خیلی بدیه! ولی با این حال قربونت برم اینقدر با مزه شدی.بغل

 

بدون شرحمحبت


Image result for ‫عکس های فانتزی تولد سال نو‬‎
شاه پسرم !با توجه به اینکه تولدت یکم دی ماه بود ؛با آغاز سال نو تو هم سه ماهه شدی. ویه جورایی با جشن سال نو سه ماهگی تو رو هم جشن گرفتیم.باباسید علی و دایی شهاب رفته
بودن مشهد و خونه نبودن .به خاطر همین این جشن رو ما با حضور هر دو
مادر بزرگت ، خاله و عمه نجمه و من و بابایی گرفتیم .
مامانی ،سال نو و سه ماهگیت  هر دو مبارک.بوسمحبت
 
نوروز امسال همش یزد بودیم و بر خلاف سال های قبل مسافرتی در کار نبود .آخه تو هنوز  خیلی کوچولو بودی و مرد سفر نبودی !محبت به خاطر همین همش به عید دیدنی گذشت .عکس های زیر واسه وقتیهکه داشتی
آماده می شدی واسه رفتن به عید دیدنی!چون آبریزش بینی داشتی و احتمال سر ما
خوردگیت بود ؛هر جا می رفتیم کلی می پوشوندمت.به خصوص
اینکه نوروز امسال سرد بود...بای بای
 
 
 
 
بابا محمود هر سال نوروز همه اقوام رو به صرف ناهار دعوت می کنه باغش.امسال به خاطر حضور تو واسه مامان رنگ دیگه ای داشت!ناهار هم جوجه کباب بود.چه حالی داد؛جوجه کباب آتیشی!خندونکالبته تو جز لحظاتی کوتاه، همش خواب بودی!خواب آلود
 
 

سیزده بدر هوا بارونی بود .ایام شهادت حضرت زهرا هم بود.به خاطر همین کل خونواده تصمیم گرفتیم که امسال سیزده بدر نریم بیرون. ضمنا خاله وعمه به رسم هر ساله آش حضرت زهرا رو پختند!و

همه دور هم خونه عمه جمع بودیم .عصر که شد با ماشین بابایی رفتیم بیرون و یه

چرخی تو در و دشت زدیم.تا اولین سیزده بدر زندگیت رو تجربه کنی.عکس

زیاد ازت گرفتیم.ولی خونوادگی بود .می تونی تو آلبومت ببینی!خجالت

پسندها (5)

نظرات (0)

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به خانه پارسا می باشد